info@pav.legal
۰۲۱-۲۸۱۱۱۰۱۲
ادله اثبات دعوا در دعاوی حقوقی (بخش اول)

مقدمه

در دنیای حقوق، دلیل و ادله اثبات دعوا نقش بسیار مهمی در تعیین و اثبات حقوق افراد ایفا می‌کنند. این مقاله به بررسی مفهوم دلیل در دو بعد عام و خاص، نقش اقناع وجدان قاضی در فصل خصومت، اهمیت دلیل در مناسبات حقوقی و نحوه استفاده از علم قاضی به‌عنوان یکی از ادله اثبات دعوا می‌پردازد. هدف این مطالعه، ارائه‌ی درکی عمیق‌تر از جایگاه دلیل و مستندات در دعاوی حقوقی است.


تعریف دلیل


دلیل در لغت به معنی رهنمون، نشان و علامت آمده و در اصطلاح حقوقی در دو مفهوم به‌کار برده شده است: یکی در مفهوم عام و دیگری در مفهوم خاص.


در مفهوم عام مراد از دلیل، فراهم آوردن وسایلی است که وجدان قاضی را اقناع کند؛ بنابراین آنجا که گفته می‌شود بار اثبات بر دوش مدعی است، دلیل در مفهوم عام آن به‌کار رفته است. بدین معنا که تهیه و ارائه وسایلی که وجدان قاضی را نسبت به واقعیت امر مورد ادعا اقناع نماید برعهده مدعی است، اعم از اینکه مدعی خواهان باشد یا خوانده؛ اما در مفهوم خاص، دلیل هر وسیله‌ای است که در قانون پیش‌بینی شده است و در مراجع قضایی به موجب اقناع وجدان قاضی به واقعیت امر مورد ادعا ارائه می‌شود.


مطابق مفهوم خاص در ماده ۱۹۴ قانون آیین دادرسی مدنی مقرر شده (دلیل عبارت از امری است که اصحاب دعوا برای اثبات یا دفاع از دعوا به آن استناد می‌نمایند) مثل سند، ابراء، کارشناسی، تحقیق محلی و دیگر ادله اثبات دعوا که در قانون تعریف شده است. بنابراین دلیل در مفهوم خاص، یکی از این ادله اثبات دعوا را شامل می‌شود؛ اما در مفهوم عام، به کلیه‌ی اموری که مدعی اعم از خواهان یا خوانده در محکمه برای اثبات ادعای خود و اقناع وجدان قاضی به‌کار می‌برد، دلیل گفته می‌شود.


اقناع وجدان یا فصل خصومت


هرچند تلاش بر این است که یک قاضی در امر قضاوت به‌ویژه در دعاوی حقوقی با توجه به ادعاها، مستندات و دلایلی که خواهان یا خوانده ارائه می‌دهد و بعد از گفت و شنود و چالش میان طرفین و حسب مورد بررسی‌های کارشناسی یا معاینه و تحقیق محلی به اقناع وجدان برسد که ادعای خواهان یا خوانده مقرون به صحت است؛ اما همیشه این اتفاق رقم نمی‌خورد، گاهی اوقات ممکن است شرایط و اوضاع و احوالی حادث شود که قاضی علی‌رغم اینکه به اقناع وجدان نرسیده مکلف باشد درخصوص دعوا تعیین تکلیف نماید که اصطلاحاً به این موضوع "فصل خصومت" گفته می‌شود. زیرا اگر قاضی بخواهد در همه موارد به اقناع وجدان برسد ممکن است این امر میسر نباشد و دعوا منتهی به حکم نشود و امر دادرسی معطل بماند.


مثال: تصور کنید، شخصی، مبلغی را به دیگری داده و رسیدی از او دریافت کرده، اما رسید را گم کرده است. برای مطالبه مبلغ، دعوایی مطرح می‌کند؛ خوانده در جلسه دادرسی با این اوضاع و احوال که خواهان برای اثبات ادعای خود دلیلی ندارد، منکر طلب او می‌شود، پس از گفتگو میان طرفین، قاضی به یک احساس درونی می‌رسد که ادعای خواهان مقرون به صحت است؛ اما دلیلی برای آن موضوع ندارد تا بتواند با تکیه بر آن، حکم به محکومیت خوانده دهد. در نتیجه وجدان قاضی اقناع نشده و به این نتیجه رسیده که دفاعیات خوانده کذب است؛ اما نمی‌تواند احساس خود را مبنی بر کذب بودن دفاعیات خوانده بیان کند و حکم به محکومیت او بدهد. اگر بخواهد برمبنای وجدان پیش برود اقناع نشده که دفاع خوانده درست است، اما ناچار است که دعوا را فصل خصومت کند. در نتیجه حکم به بطلان دعوا یا بی حقی خواهان می‌دهد.


در مثال مشابه دیگر شخص الف چکی را در وجه شخص ب صادر می‌کند. در سررسید الف وجه را به ب می‌پردازد؛ اما لاشه چک را مسترد نمی‌کند. متعاقباً شخص ب مجدداً وجه چک را مطالبه می‌کند و خوانده چنین دفاع می‌کند که من وجه چک را پرداخته‌ام، اما هیچ دلیلی ندارم. در جریان رسیدگی قاضی به این نتیجه می‌رسد که خوانده حقیقت را می‌گوید و دفاع او مقرون به صحت است، اما نمی تواند بر مبنای وجدان خود رای صادر کند. به‌ناچار برای فصل خصومت خوانده را مجدداً به پرداخت وجه چک محکوم می‌کند؛ زیرا وجود چک در ید خواهان دلالت بر اشتغال ذمه خوانده دارد. بنابراین تلاش اولیه این است که هر ادله‌ای در مقام دفاع منتهی به اقناع وجدان شود و تلاش قاضی نیز این است که در زمان صدور رای به اقناع وجدان برسد و رای صادر نماید.


اهمیت دلیل


در مناسبات حقوقی و اموراتی که در زندگی انجام می‌دهیم، اهمیت زیادی دارد که همواره به دلایل و مستندات توجه داشته باشیم. همانطور که یک قاضی در زمان صدور رأی باید به نحوه اجرای رأی و مشکلات احتمالی آن بیندیشد، در تعاملات حقوقی نیز باید آثار یک دعوای احتمالی را مدنظر قرار دهیم تا اگر دعوایی در محکمه مطرح شد؛ به‌عنوان خواهان دلایل کافی داشته باشیم و در مقام خوانده، به مستندات مناسب اشاره کنیم. نادیده گرفتن این موارد می‌تواند به معنای عدم توانایی در اثبات حق باشد.


زمانی‌که یکی از مناسبات حقوقی مانند قرارداد را رقم می‌زنیم، بسیار مهم است که این رابطه حقوقی را با دلایل قوی مانند سند، شهادت یا هر دلیل دیگری تقویت کنیم. این امر به ما کمک می‌کند تا در صورت تضییع حق، بتوانیم در محاکم دلایل کافی برای اثبات حق خود ارائه دهیم. اگر نتوانیم در دادگاه دلایل لازم را برای اثبات حق تضییع شده ارائه کنیم، به منزله نداشتن حق است. بنابراین، هنگامی‌که در محاکم حضور می‌یابیم، باید دلایلی را ارائه دهیم که براساس آن‌ها قاضی بتواند حکم صادر کند. این موضوع به اهمیت دلیل بازمی‌گردد که نداشتن دلیل در یک دعوا به منزله نداشتن حق است.


علم قاضی و ادله اثبات


در امور حقوقی، علم قاضی به‌عنوان دلیل اثبات دعوا در نظر گرفته نشده است، اما باید توجه داشت که این علم، یک امر شخصی نیست بلکه نوعی است. یعنی هر قاضی دیگری در آن شرایط با توجه به اوضاع و احوال، باید به همان نتیجه منطقی برسد که قاضی مورد نظر رسیده است. اگرچه علم قاضی در امور کیفری به‌عنوان یکی از ادله اثبات دعوا پیش‌بینی شده است، اما این بدان معنا نیست که قاضی تنها براساس نظر شخصی خود تصمیم بگیرد. بلکه قاضی باید با تکیه بر دلایل و شواهد، به نتیجه‌ای منطقی برسد که اگر هر فرد دیگری در آن موقعیت قرار گیرد، به همان نتیجه دست یابد.


ادامه دارد.......


نتیجه‌گیری


با توجه به مباحث مطرح شده، می‌توان نتیجه گرفت که داشتن دلایل قوی و مستندات محکم در دعاوی حقوقی امری ضروری است. دلیل و ادله اثبات دعوا، نه تنها موجب اقناع وجدان قاضی می‌شوند، بلکه به فصل خصومت و صدور احکام عادلانه کمک می‌کنند. همچنین، علم قاضی به‌عنوان یک علم نوعی، باید بر اساس دلایل و شواهد منطقی باشد تا هر قاضی دیگری نیز در شرایط مشابه به همان نتیجه دست یابد. در نهایت، اهمیت توجه به دلایل و مستندات در تمامی مناسبات حقوقی و زندگی روزمره برای حفاظت از حقوق افراد و جلوگیری از تضییع آن‌ها غیرقابل انکار است.


امین ابوالحسنی


ارسال نظر

امین ابوالحسنی
11 اسفند 1403